loading...
من وآقايي
فاطي جون بازدید : 252 دوشنبه 14 شهریور 1390 نظرات (3)

سلام به دوستاي بي وفا مخصوصا لوكس بلاگيا كه ديگه سراغي ازمن نميگيرن من امروزازمشهداومدم ولي فعلا وقت آپ كردن ندارم يه جورايي هم نااميد شدم پيش خودم گتفم الان كه ميرم سراغ وبم صدتا نظر دوستام واسم گذاشتن ولي مثل اينكه اشتباه ميكردم فعلا باباييييييييييييييييييييييييييييييييييي

فاطي جون بازدید : 266 چهارشنبه 09 شهریور 1390 نظرات (4)

سلام به همگي عيدتون مبارك باشه ....نمازروزه هاتون مقبول

امروزاومدم تا آخرين آپم قبل ازرفتنم به مشهد رو بذارم به لطف خدا تا پنج ساعت ديگه ميرم

نميدونيد

كه چقدر خوشحالم به هرحال اومدم تا قبل رفتن اول عيد روبهتون تبريك بگم بعدم عيدمو ازتون

بگيرمو وبرم

توقسمت نظرات عيدي من يادتون نره!!!!!!انشالله تا سه شنبه ميامو آپ ميكنم وازخاطراتم

تومشهدباپري مينويسم

مطمئنم حسابي به منو وپري خوش ميگذره واسه همه چيزمون ازموقعي كه تواتوبوسيم گرفته

تا موقع زيارت

 وموقع خوابمون وحتي بازار رفتنامون كلي برنامه ريزي كرديم...هورااااااااا

واسه همگي آرزوي خوشي روزافزون دارم به اميد حق....

فاطي جون بازدید : 214 یکشنبه 06 شهریور 1390 نظرات (5)
مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
امروزازساعت10تا2ونيم عصرپيش باآقايي پيش هم بوديم...هركي رمزميخوادتوقسمت نظرات بگه البته فقط به افرادباجنبه ودوست جونيام رمز ميدم
فاطي جون بازدید : 212 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (2)

بادوتا خبرخوب اومدم اول اينكه با آقايي آشتي كرديم...هورااااااااااا{#85}
واي كه چقدرخوشحالم من كه گفتم محسن من مهربونه ...اگه قرارباشه هنوزعشقمو نشناخته باشم كه بي فايدس البته درمورد يه سري اعتقادات اشتباه كرده بودم واون دليلش چيزديگه اي بود كه باحرفاش قانعم كرد...تازه اين يكي ازخبرهاي خوش امروزبود...خبربعدي اينكه بالاخره حاجتمو گرفتمو ويكي ازچيزهايي كه ازخداتوشبهاي قدرخواستموبرآورده شد {#58}دارم ميميرم ازخوشحالي امروزازبسيج دانش آموزي زنگم زدن {#80}وچون فعاليتم توبسيج مدرسه زياد بود بادوست جون جونيم پريوش قراره عيد فطرانشاا...بريم مشهد....هورااااااااااااااچقدرخوش ميگذره
{#77}
من وپري سال سوم راهنمايي هم باهمديگه رفتيم مشهد والان بعدسه سال بازقراره كه باهم بريم ...من وپري روهيچ جوري نميشه ازهم ديگه جداكرد ...{#20}تااندازه اي كه امام رضا قربونش برم جفتمونو باهم دعوت ميكنه واسه پابوسش اونم واسه باردوم...الانم باپري درحال آماده كردن مقدمات سفريم...راسي اين باراول ازآقايي اجازه گرفتم واونم قبول كرد البته گفت اونم قراره چندروزه ديگه بره تهران ديدن آبجيش وبعدشم شمال وآخرسرم مشهد...يكم ناراحت شد گفت اگه زودترخبردارميشديم سفرشو جلو مينداختو باهم ديگه ميرفتيم مشهد...الانم واسه فرداقرارگذاشتيم هم ديگه روببينيم البته من هنوزجواب قطعي بهش ندادم آخه يكم بابت مامي استرس دارم!!!خب ديگه زياد حرفيدم فرداانشاا...مياموخبرهاي داغ بهتون ميدم{#88}!!!

فاطي جون بازدید : 197 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (4)

ديشب خواستيم باآقايي آشتي كنيم زنگم زد وگفت الان پشت فرمونم رسيدم خونه بهت ميزنگم اماازشانس بدمن ديشب تو اتاق مامي اينا موش پيداشدومامي ازترسش اومدتواتاق من لالايي كنه نميدونيد چقدركفري شدم شارژدوتاخطامم كه تموم شده بود ونميشد به محسن بگم چي شده ...چندباري زنگيد ولي قطعش كردم اونم ديگه زنگ نزد...حالا مشكل شد دوتا خداكنه فكرنكنه واسه اينكه لجشودربيارم جواب ندادم وحرفموباوركنه واگرنه....به هرحال من كه طاقت ندارم وكاش زودترآقايي بيدارشه تا باهم بحرفيمmoh3en jon dostet daram

فاطي جون بازدید : 263 جمعه 04 شهریور 1390 نظرات (1)

امروز صبح رفتم راهپيمايي روزقدس!!! ظهركه شد به آقايي اس زدم خوبي جيگرم؟؟؟
كه آقاييم زنگيد گفت چه خبرگفتم هيچي راه پيمايي بودم كه يهو برق ازسرش پريد!محسنم خيلي ازدستم ناراحت شد آخه بهش قول داده بودم بدون اجازش جايي نرم يايه كاريو انجام ندم...خب شارژنداشتم به خدا...تازه خب من مسلمونم وواجب بودواسم كه به خاطردفاع ازحق مظلومين به حرف رهبرم گوش بدم تازه حديثشم هست...
آقايي كه نگفت واسه چي والكي بهونه پسراروكردواينكه من رفتمو چشمم خورده به چشم يه آقاپسري وازاين جورحرفا اما من كه فكرميكنم اون با اعتقاداتم مشكل داره آخه دفعه پيشم سراينكه آقايي قمه ميزنه حرفمون شد من گفتم كارش اشتباهه واون هزارتا دليل آورد البته حرف آقاييم واسم مهمه ها اما آخه اعتقادات آدم چيزي نيست كه الكي به دست بياد ...اون دفعه به خاطر عشقمون كه سريه موضوعي به اين كوچيكي ازبين نره حرفشو قبوليدمو وگفتم توراست ميگي اما آخه امروز؟؟؟
من دوست ندارم اعتقاداتمو به آقايي تحميل كنم چون اون ديگه توسني نيست كه تازه بخواد ازمن چيزياد بگيره ولي خب درعوضش واسم مهمه اونم به اعتقادات من احترام بذاره من كه كاربدي نكردم...الانم سرهمين دعوامون شد...چنددقيقه پيش بودكه اس داد من به اجازه گرفتن تونيازندارم فقط خواستم ببينم چقدرميتوني واسم مثل يه همسر عمل كني بعدشم يه چيزي گفت كه اصلا دوست ندارم بنويسمش وآخرشم نوشته بودباي...
آخه من كه طاقت ندارم آقايي قهركنه...چند وقتيم هست كه آقايي اخلاقش خيلي خوب شده خوب بودامامهربونترشده اما من عوضش برعكس هميشه اين چندوقت خيلي عادي باهاش حرفيدم ديشبم زنگم زد وازحرف زدنش فهميدم بدجور دوست داره خودمو واسش لوس كنمو نازشو بكشم خب آدما احساسات دارن منم خيلي وقتا اينجوري ميشمو محسنم واسم كم نميذاره مخصوصا بااون زبونش كه حاضرم قسم بخورم لنگش توكل دنياپيدانميشه...قربونش بشم الهي اما بدشانسي مامي اينا بيداربودن و نشدكه باهاش بحرفم...الانم واسش اس دادم :"محسن جونم.نفسم.عشقم.آقايي خودم بگو آشتي؟فاطي بدون آقاييش ميميره ها"!!!!!اما جوابمونداد...منم بازواسش اس زدم:"من ميخوام ناناس آقاييم باشم خب-نبينم يكي يدونه فاطي قهركنه..."الانم منتظرجوابشم!حق داره اگه ازم ناراحت باشه چون بدقولي كردمو رفتارمم چندوقته...

ولي خب محسن من مهربونه ميدونم آشتي ميكنه...خدايامن ديگه طاقت ندارم كمكمون كن بتونيم هم ديگه رودرك كنيم وبااخلاقاي همديگه كناربيايم.....
                                            عاشقتم محسن جووووووووون

فاطي جون بازدید : 188 جمعه 04 شهریور 1390 نظرات (2)

سلام به تموم بروبچ من تازه ازلوكس بلاگ اسباب كشي كردم البته به خاطر نامردي مديرش دوتاوبلاگ هام حذف شده ونميشه مطالب قبليمو بذارم تواين وب واسه همين سعي ميكنم الان خودمو كنترل كنم وبلايي به سراين لوكس بلاگ نيارم پس باخونسردي به دوستايي كه تازه باوبم آشناميشن ميگم كه من ومحسن عاشق همديگه ايم البته عشق ما مثل اين عشقاي ... نيست ومن تقريبا تموم خاطراتمون روتووبم مينويسم چون حوصله  دفتروكاغذروندارم وخاطراتمو مينويسم واسه اينكه چندساله ديگه به لطف خدابامحسنم وبچه هامون بشينيمو خاطرات گذشتمونو بخونيم!!!البته اميدوارم مثل لوكس بلاگ نشه وتا قبل رسيدن من به آرزوم اين خاطراتم حذف بشه!!!آخ كه نميدونيدچقدرخاطره ازروزايي كه محسنم نبود ومن لحظه شماري ميكردم تابرگرده وازروزايي كه بعداز هفته ها ميديدمش وعشق بازي هامون كه حدواندازه نداشت و...نوشته بودم كه همش دودشد رفت هوا من كه مديريت لوكس بلاگو نميبخشم واميدوارم تاوان كارشو پس بده...بگذريم به هرحال اومدم تاازامروز اين وبمو راه بندازم البته سعي ميكنم وبم خشك نباشه  وتوي پيوندهاي روزانه ام ازهمه جورمطلبي استفاده كنم

درباره ما
Profile Pic
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم ..................................................... من فاطي ام عاشق محسنم خوشحال ميشم نظراتتون رو راجع به خودم وعشقم بدونم... asheghetam moh3en jonam
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 34
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 326
  • بازدید کلی : 7,360